تعداد موبایلهایی که به طرفم گرفته شده بود بیشترو بيشتر شده بود!!!!!!!!!. |
تعداد موبایلهایی که به طرفم گرفته شده بود بیشترو بيشتر شده بود!!!!!!!!!
از تو کیفم دوهزارتومانی درآوردم و به راننده دادم. هشت هزار تومان پول داشتم، چهار تا دوهزارتومانی. راننده گفت خرد بده خانوم. گفتم خرد ندارم، هفتتیر پیاده میشم. گفت نگه میدارم برو خرد کن بیار. گفتم من نمیکنم این کارو آقا. گفت یعنی چی. گفتم وظیفهی من نیست. گفت خانوم وظیفهی شماست وقتی میخوای بیای سوار تاکسی شی اول نگاه کنی ببینی پول خرد داری یا نه. برنمیگشت نگاهم کند. گفتم مجلس تصویب کرده؟ اگه قرار باشه از صبح سوار هر ماشینی میشم خرد بدم باید به جای کیف با خودم گونی وردارم. بدون اینکه سرش را برگرداند دوهزار تومانی را پس داد و گفت به سلامت. نه خردتو خواستیم نه درشتتو. میخواست شرمندهام کند؟ یا خودش را در نقش بازیکن ایرانی میدید که با بازیکن اسرائیلی وارد رقابت نمیشود و مسابقه را واگذار میکند؟
دوهزار تومانی را گرفتم و گذاشتم تو جیبم و پیاده شدم. در را بستم و یکطرف شالم ماند لای در و هر چه کشیدم نیامد. به تقلا افتادم در را باز کنم شال را نجات بدهم که ماشین حرکت کرد و بقیهی شالم از سرم کشیده شد و باهاش رفت. شال قرمزی که از توی مترو خریده بودم دو هزار و پانصد تومان داشت همینطور دور میشد و بالبال میزد.
فكر كنم راننده به اين مي انديشيد كه : قبل از اینکه عرق فرد خشک شود انتقامت را بگیر ! .
دستم را عین اسرای بعثی گذاشتم روی سرم. زیر پل عابر پیادهی هفتتیر بودم و مانده بودم چه کنم. چند نفر دورهام کردند. یکیشان کتش را درآوردو گفت خانوم اینو بنداز رو سرت تا نگرفتن ببرنت. گفتم نمیشه که آقا. یکی گفت بیا این دستمالو بنداز سرت تا از اونور خیابون برات روسری بخرم. مثل آتشی بودم که میخواستند با بیل خاموشم کنند. گفتم نمیخوام آقا اگه میشه یه دربست بگیرید برم. هفتهشت نفری دورم جمع شده بودند و یکیدوتاشان داشتند با موبایل ازم فیلم میگرفتند. انگار آدم به این لختی تو عمرشان ندیده بودند. گفتم یعنی چی؟ از چی فیلم میگیری آقا؟ صدایی از پشت سرم گفت همیشه یه زاپاس همرات باشه آبجی. زنی گفت بیا این پلاستیکو بذار رو سرت من برم برات یه شالی روسریای چیزی بگیرم. کیسه پلاستیک دستهدار را کشیدم روی سرم و تعداد موبایلهایی که به طرفم گرفته شده بود بیشتر شد. دستم را گرفتم جلوی صورتم. مثل کسی که تو لباسش خرابکاری کرده، مثل کسی که یکدفعه زیپ شلوارش در رفته يا، قبل از رسیدن به قرار مهمش افتاده توی جوب، تو یک جلسهی رسمی آروغ بلندی زده.ووو........
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
ضمن تشکر از توجه شما به این مطلب،نظرات سازنده شما در هر مطلب را صمیمانه ارج نهاده و اميد داريم بتوانيم از حسن نظر شما در راستاي افزايش سطح ارائه محتوا بهره گيريم.
نظر شماقابل روئیت برای عموم خواهدبود .